۱۳۹۳ دی ۱, دوشنبه
دنیای مجازی
دنیای مجازی
---------------------- احمد قدرتي پور
هیچ دنیای مجازی وجود ندارد . این دنیا را فرض می کنیم تا بتوانیم از عین و شیئیت جدای ش کنیم . همین فیسبوک هم واقعی است . این وجه و ماهیت تعمیمی واقعیت است . آرزوها ، آرمان ها ، افسانه ها و اسطوره ها ، هم چون رویاها و خواب های ما ریشه در ما و واقعیت زندگی ما دارند . بزرگداشت باورها ، حتا اگر افسانه و اسطوره باشند ، نشانه و دلیل حیات و زنده بودن ما و نیز بزرگداشت خود ماست . و....
---------------------- احمد قدرتي پور
هیچ دنیای مجازی وجود ندارد . این دنیا را فرض می کنیم تا بتوانیم از عین و شیئیت جدای ش کنیم . همین فیسبوک هم واقعی است . این وجه و ماهیت تعمیمی واقعیت است . آرزوها ، آرمان ها ، افسانه ها و اسطوره ها ، هم چون رویاها و خواب های ما ریشه در ما و واقعیت زندگی ما دارند . بزرگداشت باورها ، حتا اگر افسانه و اسطوره باشند ، نشانه و دلیل حیات و زنده بودن ما و نیز بزرگداشت خود ماست . و....
۱۳۹۳ آبان ۲۸, چهارشنبه
آشنايي زدايي
احمد قدرتي پور
آشنايي زدايي (Defamiliarization) انگار هستي و وجود و واقعيت موجود است براي آفرينش موجوديت و هستي ممكن . اين لزومن در صور ذهني اتفاق مي افتد و كه بستر بروز و حضور آن تخيل است . اين اساس نگاه مدرن به زبان ، ادبيات و هنر و حتا جامعه ، تاريخ و انسان و خدا و ... هست كه نخستين بار با ديالكتيك به مثابه متد شناخت مطرح شد(ديالكتيك تاريخي و تكاملي كه با ديالكتيك هگلي و ... متفاوت است) . در زبان و ادبيات نخستين بار ويكتور اشكلوفسكي آن را اصطلاح كرد و توضيح داد . آشنايي زدايي مفهومي ست كه همچون ديالكتيك مؤلفه ي انكارناپذير هويت متكامل انسان و شناخت اوست و درك و توضيح آن نيز همچون ديالكتيك بسيار پيچيده و دشوار بوده و نياز به آگاهي هاي عميق پيشيني دارد .
آشنايي زدايي (Defamiliarization) انگار هستي و وجود و واقعيت موجود است براي آفرينش موجوديت و هستي ممكن . اين لزومن در صور ذهني اتفاق مي افتد و كه بستر بروز و حضور آن تخيل است . اين اساس نگاه مدرن به زبان ، ادبيات و هنر و حتا جامعه ، تاريخ و انسان و خدا و ... هست كه نخستين بار با ديالكتيك به مثابه متد شناخت مطرح شد(ديالكتيك تاريخي و تكاملي كه با ديالكتيك هگلي و ... متفاوت است) . در زبان و ادبيات نخستين بار ويكتور اشكلوفسكي آن را اصطلاح كرد و توضيح داد . آشنايي زدايي مفهومي ست كه همچون ديالكتيك مؤلفه ي انكارناپذير هويت متكامل انسان و شناخت اوست و درك و توضيح آن نيز همچون ديالكتيك بسيار پيچيده و دشوار بوده و نياز به آگاهي هاي عميق پيشيني دارد .
۱۳۹۳ شهریور ۲۹, شنبه
۱۳۹۳ شهریور ۱۰, دوشنبه
اسلاوی ژیژک / خشونت (پنج نگاه زیر چشمی)
...اما
آیا بنیادگرایان تروریست چه مسیحی و چه مسلمان بهراستی و به معنای واقعی
کلمه بنیادگرا هستند؟ آیا آنها بهراستی ایمان دارند؟ چیزی که آنها
ندارند یک ویژگی است که در تمامی بنیادگرایان راستین از بوداییهای تبت
گرفته تا آمیشها در ایالات متحده به راحتی قابل تشخیص است: نبود خشم و
رشک، بی اعتنایی عمیق به سبک زندگی غیر مؤمنان. اگر بنیادگرایان کذایی
امروزی بهراستی ایمان داشتند که راه حقیقت را یافتهاند
چرا باید از جانب غیر مؤمنان تهدیدی احساس میکردند، چرا باید بر آنها
رشک میبردند؟ [...] شبه بنیادگرایان تروریست [...] هنگام مبارزه با
«دیگریِ» گناهکار، با وسوسه خودشان میجنگند. [...] بنیادگرایان تروریست
[...] در اعماق وجودشان اعتقاد راستینی ندارند-طغیان خشونتبارشان برهانی
است بر این ادعا. تروریسم بنیادگرایان ریشه در این اعتقاد تروریستها به
برتری خودشان و میل به پاسداری از هویت فرهنگی-مذهبیشان در برابر یورش
تمدن مصرفگرای جهان ندارد. مشکل بنیادگرایان این نیست که آنها را پستتر
از خودمان میدانیم بلکه این است که آنها خودشان به طور پنهانی خویش را
پستتر می دانند. [...] مشکل، تفاوت فرهنگی (تلاش آنان برای حفظ هویتشان)
نیست بلکه برعکس، این است که بنیادگرایان از ما خوششان میآید و پیشاپیش
معیارهای ما را در کُنه وجودشان پذیرفتهاند و خودشان را با آنها
میسنجند...
اسلاوی ژیژک / خشونت (پنج نگاه زیر چشمی)
اسلاوی ژیژک / خشونت (پنج نگاه زیر چشمی)
۱۳۹۳ شهریور ۵, چهارشنبه
انتظار .....
انتظار .....
----------------------- احمد قدرتي پور
سال ها انتظار
سال ها رد شدن از كوچه اي بي راه
سال ها به عكسي خيره شدن
سال ها زندگي كردن
از كوچه مي گذشت
خودش بود
با عصايي كه آشنا نبود
با نگاهي كه آشنا نبود
انتظار را فراموش كرده ام
كوچه ها را
عكس ها را
زندگي را ...
----------------------- احمد قدرتي پور
سال ها انتظار
سال ها رد شدن از كوچه اي بي راه
سال ها به عكسي خيره شدن
سال ها زندگي كردن
از كوچه مي گذشت
خودش بود
با عصايي كه آشنا نبود
با نگاهي كه آشنا نبود
انتظار را فراموش كرده ام
كوچه ها را
عكس ها را
زندگي را ...
ما مردماني عجيبي م
ما مردماني عجيبي م
---------------------- احمد قدرتي پور
ما مردماني عجيبي م
با شاخ هايي بر سر
كه هر روز صبح آن ها را شانه مي زنيم .
ما شاعران را مي كشيم
تا عكس هاي شان را تكثير كنيم
تا خودمان را تكثير كنيم .
آه ، ويكتور خارا اگر كشته نبودي
من بي رنج هاي تو
بي شعرهاي تو
بي صداي تو
احمدي بودم كه هيچ كس مرا نمي شناخت
من مي خواهم با تو شهيد شوم
با تو تكثير ...
من با تو
همه با من ...
پينوشه و كودتا و آمريكا هم چيز بدي نيستند ...
---------------------- احمد قدرتي پور
ما مردماني عجيبي م
با شاخ هايي بر سر
كه هر روز صبح آن ها را شانه مي زنيم .
ما شاعران را مي كشيم
تا عكس هاي شان را تكثير كنيم
تا خودمان را تكثير كنيم .
آه ، ويكتور خارا اگر كشته نبودي
من بي رنج هاي تو
بي شعرهاي تو
بي صداي تو
احمدي بودم كه هيچ كس مرا نمي شناخت
من مي خواهم با تو شهيد شوم
با تو تكثير ...
من با تو
همه با من ...
پينوشه و كودتا و آمريكا هم چيز بدي نيستند ...
آخر مثلن من ....
آخر مثلن من ....
---------------------- احمد قدرتي پور
هميشه جريان ها و رخدادها و رويكردها وجه و ماهيت تاريخي و تكاملي نداشته اند . من نام آن ها را مي گذارم پارازيت . پارازيت در تحولات و تكوينات نقش باز دارنده كه نه ، بلكه نقش مزاحم و گاه تا حدودي انحرافي را دارند . به اطراف مان اگر بنگريم خواهيم ديدشان . مي بينيم آفتابه در روي ميز اتاق پذيرايي ست و شاهكار مثلن من توي مستراح و آويخته بر ديوار و يا مترنم در فضاي پر مگس كه واژگان ش را به پرواز مي برند . در چنين وضعي آدم افسرده مي شود خوب !
و گاه آن قدر اين مسئله تكرار مي شود كه براي برخي مي شود امر و قاعده و بهنجار . در اين حالت من آدمي هستم با رفتار و افكاري نا بهنجار . يعني دوست دارم خلاف جريان آب هايي چنين شنا كنم . درك بفرماييد !
در واقع من هم گاه جوگير مي شوم و اما بيش تر گير در جوي كه خود ساخته ام . اكنون هم مي خواهم جوي بسازم و آگاهانه و خود خواسته جوگير شوم .
من با وجود علاقه اي كه به لوئيس برخس دارم او را نويسنده اي متوسط مي دانم و در جايگاهي نه آن جايگاهي كه سرمايداري جهاني و لابي هاي فاشيست كشورهاي پيراموني برايش ساخته اند . من با وجود علاقه ي بسياري كه به سيمين بهبهاني دارم او
را شاعري متوسط مي دانم و نه بانوي بي همتاي غزل فارسي و ايران . من سيمين بهبهاني را مبارز مي دانم ولي نه در جايگاهي كه برخي براي ش تعريف مي كنند و ... دلايل ش را شما مي دانيد ؟ مهم ترين دليل ش اين ست كه هر گز حاضر نيستم براي خوش آمد ديگران و اهل بخيه شدن به مصداق آن روايت و آن امثال الحكم ، به شعور خودم توهين و جفا كنم . آخر مثلن من ادعاهايي هزار من دارم خوب !
---------------------- احمد قدرتي پور
هميشه جريان ها و رخدادها و رويكردها وجه و ماهيت تاريخي و تكاملي نداشته اند . من نام آن ها را مي گذارم پارازيت . پارازيت در تحولات و تكوينات نقش باز دارنده كه نه ، بلكه نقش مزاحم و گاه تا حدودي انحرافي را دارند . به اطراف مان اگر بنگريم خواهيم ديدشان . مي بينيم آفتابه در روي ميز اتاق پذيرايي ست و شاهكار مثلن من توي مستراح و آويخته بر ديوار و يا مترنم در فضاي پر مگس كه واژگان ش را به پرواز مي برند . در چنين وضعي آدم افسرده مي شود خوب !
و گاه آن قدر اين مسئله تكرار مي شود كه براي برخي مي شود امر و قاعده و بهنجار . در اين حالت من آدمي هستم با رفتار و افكاري نا بهنجار . يعني دوست دارم خلاف جريان آب هايي چنين شنا كنم . درك بفرماييد !
در واقع من هم گاه جوگير مي شوم و اما بيش تر گير در جوي كه خود ساخته ام . اكنون هم مي خواهم جوي بسازم و آگاهانه و خود خواسته جوگير شوم .
من با وجود علاقه اي كه به لوئيس برخس دارم او را نويسنده اي متوسط مي دانم و در جايگاهي نه آن جايگاهي كه سرمايداري جهاني و لابي هاي فاشيست كشورهاي پيراموني برايش ساخته اند . من با وجود علاقه ي بسياري كه به سيمين بهبهاني دارم او
را شاعري متوسط مي دانم و نه بانوي بي همتاي غزل فارسي و ايران . من سيمين بهبهاني را مبارز مي دانم ولي نه در جايگاهي كه برخي براي ش تعريف مي كنند و ... دلايل ش را شما مي دانيد ؟ مهم ترين دليل ش اين ست كه هر گز حاضر نيستم براي خوش آمد ديگران و اهل بخيه شدن به مصداق آن روايت و آن امثال الحكم ، به شعور خودم توهين و جفا كنم . آخر مثلن من ادعاهايي هزار من دارم خوب !
مي شود گاهي ...
مي شود گاهي از مرگ گفت براي زندگي
مي شود گاهي جنگ كرد براي صلح
مي شود فاشيستي را به بند كشيد براي آزادي
مي توان كاخ هاي ستم و بي عدالتي را ويران كرد براي عدالت
مي توان ..........
من هميشه به آنان كه مطلق را تبليغ مي كنند شك داشته ام ، چپ و راست ش فرقي نمي كند . شارلاتان هر جا كه ايستاده باشد شارلاتان است .
مي شود گاهي جنگ كرد براي صلح
مي شود فاشيستي را به بند كشيد براي آزادي
مي توان كاخ هاي ستم و بي عدالتي را ويران كرد براي عدالت
مي توان ..........
من هميشه به آنان كه مطلق را تبليغ مي كنند شك داشته ام ، چپ و راست ش فرقي نمي كند . شارلاتان هر جا كه ايستاده باشد شارلاتان است .
اشتراک در:
پستها (Atom)