۱۳۹۳ شهریور ۵, چهارشنبه

اگر هنوز ....


اگر هنوز ....
-------------------------- احمد قدرتی پور

مادر
مادر غزه
اگر هنوز زنده ای
مرا با سه چرخه ام
که در هیروشیما جا گذاشته ام
با کفش های م
که در آشوویتس
مرا با خودم
به خاک بسپار !
 

انتظار .....

انتظار .....
----------------------- احمد قدرتي پور

سال ها انتظار
سال ها رد شدن از كوچه اي بي راه
سال ها به عكسي خيره شدن
سال ها زندگي كردن

از كوچه مي گذشت
خودش بود
با عصايي كه آشنا نبود
با نگاهي كه آشنا نبود

انتظار را فراموش كرده ام
كوچه ها را
عكس ها را

زندگي را ... 

 


ما مردماني عجيبي م

 ما مردماني عجيبي م
---------------------- احمد قدرتي پور

ما مردماني عجيبي م
با شاخ هايي بر سر
كه هر روز صبح آن ها را شانه مي زنيم .

ما شاعران را مي كشيم
تا عكس هاي شان را تكثير كنيم
تا خودمان را تكثير كنيم .

آه ، ويكتور خارا اگر كشته نبودي
من بي رنج هاي تو
بي شعرهاي تو

بي صداي تو
احمدي بودم كه هيچ كس مرا نمي شناخت

من مي خواهم با تو شهيد شوم
با تو تكثير ...
من با تو
همه با من ...

پينوشه و كودتا و آمريكا هم چيز بدي نيستند ...

آخر مثلن من ....

آخر مثلن من ....
---------------------- احمد قدرتي پور

هميشه جريان ها و رخدادها و رويكردها وجه و ماهيت تاريخي و تكاملي نداشته اند . من نام آن ها را مي گذارم پارازيت . پارازيت در تحولات و تكوينات نقش باز دارنده كه نه ، بلكه نقش مزاحم و گاه تا حدودي انحرافي را دارند . به اطراف مان اگر بنگريم خواهيم ديدشان . مي بينيم آفتابه در روي ميز اتاق پذيرايي ست و شاهكار مثلن من توي مستراح و آويخته بر ديوار و يا مترنم در فضاي پر مگس كه واژگان ش را به پرواز مي برند . در چنين وضعي آدم افسرده مي شود خوب !
و گاه آن قدر اين مسئله تكرار مي شود كه براي برخي مي شود امر و قاعده و بهنجار . در اين حالت من آدمي هستم با رفتار و افكاري نا بهنجار . يعني دوست دارم خلاف جريان آب هايي چنين شنا كنم . درك بفرماييد !
در واقع من هم گاه جوگير مي شوم و اما بيش تر گير در جوي كه خود ساخته ام . اكنون هم مي خواهم جوي بسازم و آگاهانه و خود خواسته جوگير شوم .
من با وجود علاقه اي كه به لوئيس برخس دارم او را نويسنده اي متوسط مي دانم و در جايگاهي نه آن جايگاهي كه سرمايداري جهاني و لابي هاي فاشيست كشورهاي پيراموني برايش ساخته اند . من با وجود علاقه ي بسياري كه به سيمين بهبهاني دارم او
را شاعري متوسط مي دانم و نه بانوي بي همتاي غزل فارسي و ايران . من سيمين بهبهاني را مبارز مي دانم ولي نه در جايگاهي كه برخي براي ش تعريف مي كنند و ... دلايل ش را شما مي دانيد ؟ مهم ترين دليل ش اين ست كه هر گز حاضر نيستم براي خوش آمد ديگران و اهل بخيه شدن به مصداق آن روايت و آن امثال الحكم ، به شعور خودم توهين و جفا كنم . آخر مثلن من ادعاهايي هزار من دارم خوب !

زماني كه من ...

مي شود گاهي ...

مي شود گاهي از مرگ گفت براي زندگي
مي شود گاهي جنگ كرد براي صلح
مي شود فاشيستي را به بند كشيد براي آزادي
مي توان كاخ هاي ستم و بي عدالتي را ويران كرد براي عدالت
مي توان ..........

من هميشه به آنان كه مطلق را تبليغ مي كنند شك داشته ام ، چپ و راست ش فرقي نمي كند . شارلاتان هر جا كه ايستاده باشد شارلاتان است .