۱۳۹۳ شهریور ۵, چهارشنبه

آخر مثلن من ....

آخر مثلن من ....
---------------------- احمد قدرتي پور

هميشه جريان ها و رخدادها و رويكردها وجه و ماهيت تاريخي و تكاملي نداشته اند . من نام آن ها را مي گذارم پارازيت . پارازيت در تحولات و تكوينات نقش باز دارنده كه نه ، بلكه نقش مزاحم و گاه تا حدودي انحرافي را دارند . به اطراف مان اگر بنگريم خواهيم ديدشان . مي بينيم آفتابه در روي ميز اتاق پذيرايي ست و شاهكار مثلن من توي مستراح و آويخته بر ديوار و يا مترنم در فضاي پر مگس كه واژگان ش را به پرواز مي برند . در چنين وضعي آدم افسرده مي شود خوب !
و گاه آن قدر اين مسئله تكرار مي شود كه براي برخي مي شود امر و قاعده و بهنجار . در اين حالت من آدمي هستم با رفتار و افكاري نا بهنجار . يعني دوست دارم خلاف جريان آب هايي چنين شنا كنم . درك بفرماييد !
در واقع من هم گاه جوگير مي شوم و اما بيش تر گير در جوي كه خود ساخته ام . اكنون هم مي خواهم جوي بسازم و آگاهانه و خود خواسته جوگير شوم .
من با وجود علاقه اي كه به لوئيس برخس دارم او را نويسنده اي متوسط مي دانم و در جايگاهي نه آن جايگاهي كه سرمايداري جهاني و لابي هاي فاشيست كشورهاي پيراموني برايش ساخته اند . من با وجود علاقه ي بسياري كه به سيمين بهبهاني دارم او
را شاعري متوسط مي دانم و نه بانوي بي همتاي غزل فارسي و ايران . من سيمين بهبهاني را مبارز مي دانم ولي نه در جايگاهي كه برخي براي ش تعريف مي كنند و ... دلايل ش را شما مي دانيد ؟ مهم ترين دليل ش اين ست كه هر گز حاضر نيستم براي خوش آمد ديگران و اهل بخيه شدن به مصداق آن روايت و آن امثال الحكم ، به شعور خودم توهين و جفا كنم . آخر مثلن من ادعاهايي هزار من دارم خوب !

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر